سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پرنیان سرخ

دخترک از کنار پسر گذشت لباس حریر بلندش روی زمین کشیده میشد صدای شادی کردن اطرافیانش را میشنید می خواست نشان دهد آرام است می خواست بگوید خوشحال است نمیخواست غرورش پایمال شود نمی خواست دیگر حتی لطمه ای ببیند نفس عمیقی کشیداما  سینه تا گلویش را گویی کسی فشار میداد از کنار عشق سابقش که گذشت چشمان مغرورش خیس اشک بود.........


نوشته شده در یکشنبه 90/11/2ساعت 11:33 عصر توسط مهسا| نظرات ( ) |

دیگر نبودنت و حتی بودنت برایم فرقی ندارد نباش که نبودت, لااقل خاطرات خوشت را از قلبم پاک نمی کند.


نوشته شده در سه شنبه 90/10/20ساعت 11:5 عصر توسط مهسا| نظرات ( ) |

هنوز هم هستند دخترانی که تنشان بوی محبت خالص میدهد...

بکرند...

نابند...

احساساتشان دست نخورده است..

لمس نشده اند،

...... باور نکرده اند،

تحقیر نشده اند..

آری ، هنوز هم هستند ! نادرند ! کمیاب اند ! پاک اند !

روزی که قرار می شود کنار گوش کودکی لالایی بخوانند ، شرمشان از نام " مادر " نمی شود !

و زیر آغوش همسرشان ، چشمانشان را نخواهند بست که با رویای دیگری سر کنند....!!!


نوشته شده در پنج شنبه 90/10/15ساعت 12:0 صبح توسط مهسا| نظرات ( ) |

شکر میکنم که دوباره بودنت را ,خوشی هایم را و تنهایی های بکرم را به یادم آوردی و حال خوب می دانم بی تو بودن از تمام بدی های دنیا بدتر است!!!!!


نوشته شده در چهارشنبه 90/10/14ساعت 11:55 عصر توسط مهسا| نظرات ( ) |

و امشب که با خوشی هایم تنهایم شکر میکنم خدایم را و تنهایی هایم را که جز با وجودش با هیچکس تقسیم نمیکنم اگر قلبی شکست باعثش من بودم که ندیدم خدایم چه زیبا لبخند میزند!!!!!


نوشته شده در چهارشنبه 90/10/14ساعت 11:51 عصر توسط مهسا| نظرات ( ) |

<      1   2   3   4   5   >>   >