سفارش تبلیغ
صبا ویژن

























پرنیان سرخ

دخترک از کنار پسر گذشت لباس حریر بلندش روی زمین کشیده میشد صدای شادی کردن اطرافیانش را میشنید می خواست نشان دهد آرام است می خواست بگوید خوشحال است نمیخواست غرورش پایمال شود نمی خواست دیگر حتی لطمه ای ببیند نفس عمیقی کشیداما  سینه تا گلویش را گویی کسی فشار میداد از کنار عشق سابقش که گذشت چشمان مغرورش خیس اشک بود.........


نوشته شده در یکشنبه 90/11/2ساعت 11:33 عصر توسط مهسا| نظرات ( ) |